شرح داستان سه گانه Devil May Cry
سری Devil May Cry از تاثیرگذارترین عناوین هک اند اسلش بوده و پیشزمینه ساخت آثار متعددی را فراهم ساخته است. معرفی یک شخصیت جذاب و اکشن قابل قبول سبب شد تا شاهد ادامه یافتن سری باشیم و آن را اثری شاخص به شمار آوریم. حال Devil May Cry HD Collection انتشار یافته و از این رو تصمیم به شرح داستان این سه گانه گرفتیم؛ چرا که داستان Devil May Cry از زیباترین نمونههای موجود در تاریخ این صنعت است و بازگویی آن میتواند جذابیت بسیاری برای طرفداران سری داشته باشد. با بازیمگ همراه باشید.
در ابتدا بیوگرافی کوتاهی از شخصیتهای مهم داستان را ارائه خواهیم داد.
موندس (Mundus)
موندس فرمانروای دنیای شیاطین بوده و دارای چهرهای ترسناک است. او دو هزار سال پیش بر دنیای شیاطین حکمرانی میکرده و شخصیت منفی داستان در نسخه ابتدایی سری است.
اسپاردا (Sparda)
او یک شیطان است و با نام Legendary Dark Knight نیز شناخته میشود. پس از ایجاد جنگی میان انسانها و شیاطین، اسپاردا به فرمانروای خود (موندس) خیانت کرده و دروازه میان این دو جهان را میبندد. وی قدرت خویش را در شمشیر خود رها میسازد و آن را در دنیای شیاطین قرار میدهد.
ایوا (Eva)
اسپاردا قبل از مرگ خود، به دنیای انسانها پای گذاشت و عاشق زنی به نام ایوا شد. ثمره این ازدواج، دو فرزند به نامهای دانته و ورجیل بود؛ برادرهایی دوقلو که محبوبیتی فراوان در تاریخ این صنعت کسب کردند. ایوا طلسمی مرموز را از اسپاردا دریافت میکند و آن را در قالب دو گردنبند به فرزندان خود هدیه میدهد. وی نیمی از آن را به ورجیل داد و نیمی دیگر از آن را در اختیار دانته گذاشت و آنها را در تولد دو برادر به آنان تقدیم نمود؛ گردنبندیهایی که تنها یادگار ایوا در طول سری است و اتصال آنها به یکدیگر، شرطی مهم در ورود به دنیای شیاطین است. موندس در پی انتقامگیری از خانواده اسپاردا بود و به علت خیانت وی، ایوا را توسط شیاطین خود به قتل رساند. او در دوران کودکی دانته و ورجیل، کشته شد.
دانته (Dante)
وی شخصیت اصلی سری و فرزند اسپاردا است. دانته برای انتقامگیری از مرگ مادر خویش، به سلاخی شیاطین میپردازد و از یک دفتر برای تحقق این امر بهره میگیرد. او مهارتی فراوان در استفاده از شمشیر داشته و در عناوین دیگری نیز ظاهر شده است؛ عناوینی که از مهمترین آنها میتوان به Viewtiful Joe اشاره داشت.
ورجیل (Vergil)
ورجیل برادر دانته است و خون اسپاردا در رگهایش جاری است. او برخلاف دانته، به خوی شیطانی خود علاقهمند است و اشتیاق بسیاری در تصاحب قدرت اسپاردا دارد. او به یک کاتانای قدرتمند مجهز بوده و همانند برادر کوچکتر خود، تخصص فراوانی در مهارتهای دفاعی دارد.
آرکام (Arkham)
آرکام یک انسان است و شخصیت منفی داستان در Devil May Cry 3 Dante’s Awakenng نیز به شمار میرود. هدف وی تبدیل شدن به یک شیطان بود و از این رو دست به انجام کارهای گوناگونی زد. او با ورجیل همکاری میکند و علاقه بسیاری به قدرت اسپاردا دارد.
مری (Mary)
مری دختر آرکام بوده و نفرت بسیاری نسبت به پدر خویش دارد. او مادر خود را از دست داده و مهارت او در شکار شیاطین، نمایان است. لازم به ذکر بوده که دانته او را با عنوان «لیدی» خطاب میکند.
نسخه سوم سری قدیمیترین عنوان مجموعه از حیث خط زمانی آن است و از این رو بخش ابتدایی مقاله را با شرح داستان این عنوان شروع خواهیم کرد.
دانته در مغازهای بینام به سر میبرد و برای انجام تجارتهای تلفنی، آماده نیست. او به خوردن پیتزا ادامه داده و با اشتهایی وصفناشدنی این غذای محبوب را میل میکند. در این حین، شخصیتی مرموز پا به مغازه میگذارد و حرکاتی مرموز از وی سر میزند؛ شخصیتی که با نام آرکام شناخته میشود. وی، شخصیت اصلی داستان را دانته خطاب میکند و گویا از مسائل بسیاری باخبر است. نگاه شکبرانگیز او به گردنبند دانته و خطاب کردن وی با عنوان «پسر اسپاردا» از عواملی است که شوک بسیاری به داستان وارد میکنند. این اطلاعات از طریق برادر دانته به او منتقل شده و این مهم، نشاندهنده نقش بسیار وی در داستان است. آرکام با ورجیل همکاری میکند و هدف آنها تصاحب گردنبند دانته است؛ امری که سبب دستیابی آنها به قدرت اسپاردا خواهد شد. آرکام، به دعوتی از سوی ورجیل اشاره میکند و خواستار پذیرش آن از سوی دانته است. وی ناگهان میز را تکان داده و به سرعت ناپدید میشود؛ دانته مسلح میشود، اما هیچ اثری از او نمیبیند. حال و در یک سکانس غیرمنتظره، مخلوقاتی جهنمی به دانته حملهور میشوند. دانته کوتاه نیامده و با نابودی یکی از آنان، به سلاخی تمامی این موجودات میپردازد. او بارانی قرمزرنگ خود را بر تن کرده و با خروج از مغازه، ماجراجویی خود را آغاز میکند.
مغازه دانته هماکنون تخریب شده و حمله موجودات وهمبرانگیز، آن را به یک خرابه شبیه ساخته است. حال اما، امری شگفتانگیز به وقوع میپیوندد؛ سازهای بزرگ از سطح زمین به بیرون درآمده و خروج کامل آن، یک برج بزرگ را پدید میآورد؛ برجی که Temen-ni-gru نام داشته و توسط پیروان شیطان شکل گرفته است.
دانته به ورودی این برج نزدیک میشود، اما یک موجود ترسناک از ورود او به این منطقه ممانعت میکند؛ موجودی سه سر که شباهت بسیاری به یک سگ داشته و از قدرت بسیاری بهرهمند است. وی دانته را موجودی فانی خطاب کرده و او را بیقدرت میپندارد. دانته که غرور بسیاری داشته و از مهارت بسیاری در شمشیرزنی برخوردار است، او را نابود کرده و روح این موجود را دریافت میکند؛ روحی که به شکل یک سلاح درآمده و به یکی از مهمترین بخشهای گیمپلی تبدیل میشود. حال و پس از نابودی این موجود سه سر، دختری سوار بر موتورسیکلت از راه میرسد و رفتاری تهاجمی از خود نشان میدهد. وی بدون به کلام آوردن یک دیالوگ ساده از محیط خارج شده و دانته را به شگفتی وا میدارد. این زن، مری نام دارد و در جستجوی انتقامگیری از آرکام است.
دانته به برج وارد شده و با یک در محکم روبهرو میشود؛ دری که قادر به باز کردن آن نیست. حال دلقکی به نام جستر پدیدار میشود؛ وی از برخی قوانین حاکم بر این برج مطلع است، اما با گفتار نامناسب خود، دانته را عصبانی کرده و او را تحریک میکند. دانته به جستر شلیک میکند، اما او با دقتی مثالزدنی از گلولهها جاخالی داده و به انجام رقصهای مضحک میپردازد. دانته خشمگین میشود و تصمیم به استفاده از شمشیر خود میگیرد؛ اما جستر ناپدید شده و برخورد شمشیر به یک مولد برق، سبب باز شدن در میشود. جستر همچنان در پی تحریک دانته است، اما از وی فاصله میگیرد و از این بخش خارج میشود. پس از فاصلهگیری این دلقک و ادامه یافتن ماجراجوییهای دانته، سکانسی مهم به نمایش درمیآید؛ سکانسی که مری را در مقابل آرکام قرار میدهد؛ آرکام پدر این دختر بوده و گویا مادر وی به دستان این شخصیت مرموز به قتل رسیده است. دختر به سوی پدر خویش شلیک میکند، اما آرکام ناپدید شده و به طور ناگهانی به وی حمله میکند؛ حملهای که سبب سقوط مری از برج شده و او را به نقطهای نامشخص منتقل میکند.
دانته به انتهای برج میرسد و در آن بخش با برادر خود ملاقات میکند. ملاقات به یک مبارزه خونین تبدیل شده و به شکست دانته میانجامد. ورجیل، از کاتانای خود استفاده کرده و گردنبند دانته را به دست میگیرد. دانته در حال بلند شدن است، اما ورجیل سریعا به عقب برگشته و شمشیر برادرش را در شکم او فرو میکند. حال ورجیل، نیمی از طلسم اسپاردا را در اختیار دارد و قادر به دستیابی به قدرت اوست. در این حین، شیطان درون دانته بیدار شده و او را از شکست مطلق میرهاند؛ دانته بیدار میشود و به سوی برادر خود حمله میکند. دانته اما قدرت بدنی خود را از دست داده و از این حیث فرار ورجیل و آرکام را نظاره میکند.
دانته خود را از بالای برج به پایین پرت کرده و سقوطی متفاوت را رقم میزند. دانته در حال سقوط است، اما در این حین توسط یک موجود بزرگ، بلعیده میشود؛ امری که یکی از جذابترین مراحل گیمپلی را خلق کرده است. دانته این موجود را از بین میبرد و از شکم وی رهایی مییابد. او به طبقه زیرین برج منتقل شده و در جستجوی ورجیل قدم برمیدارد.
ورجیل و آرکام به دنبال راهی برای ورود به اتاق کنترل هستند. ورجیل اما از حضور مری آگاهی داشته و این مهم را در کنار آرکام بیان میکند؛ امری که پیش از این نیز اینگونه به نظر میرسید. آرکام به انکار این مهم پرداخته و قادر به تصدیق گفتههای ورجیل نیست. از این رو ورجیل او را به قتل میرساند؛ چرا که نیمی از طلسم، در اختیار او بوده و احتیاجی به کمک آرکام نمیبیند.
دانته به جسد آرکام نزدیک میشود و در این حین، مری نیز از راه میرسد. مری، این مرد را پدر خود معرفی کرده و دانته را از حوادث بسیاری باخبر میسازد؛ آرکام مادر مری را به قتل رسانده و از این راه در جهت تبدیل خود به یک شیطان استفاده کرده است. دانته به ماجراجویی خود ادامه داده و مری را با پدر وی تنها میگذارد. پدر مری اما هماکنون زنده است و کاملا از بین نرفته. وی موضوعی مهم را به دختر خود یادآور میشود؛ آرکام تحت کنترل یک شیطان، مادر مری را به قتل رسانده و نام آن شیطان ورجیل است. او خواستار توقف ورجیل از سوی دختر خود بوده و بدین واسطه مری را تحریک میکند.
ورجیل در اتاق کنترل به سر میبرد. او دو طلسم را با یکدیگر ترکیب میکند و مقداری از خون خود را در این بخش جاری میسازد، اما هیچ اتفاقی به وقوع نمیپیوندد. ورجیل، جاری شدن مقداری بیشتر از خون اسپاردا را امری مهم در ورود به دنیای شیاطین میپندارد و با رسیدن دانته به این نقطه، در پی استفاده از خون برادر خود است؛ نبردی کوتاه شکل میگیرد و دو برادر باری دیگر به مبارزه میپردازند. در این بین اما داستان وارد مرحلهای پیچیده میشود؛ مری از راه میرسد و قصد حمله به ورجیل را دارد، اما جستر پدیدار شده و نقطه عطف داستان را رقم میزند. جستر همان آرکام است و هدف وی، ایجاد درگیری میان سه شخصیت اصلی داستان بوده؛ او از لباسی مبدل برای تحقق هدف خود استفاده میکرده و موفق شده تا دانته، ورجیل و دختر خود را به این بخش هدایت کند. آرکام از چگونگی ورود به دنیای شیاطین آگاهی داشته و کاری انجامنشده را به اتمام میرساند؛ آسیب زدن به دختر خود و جاری شدن خون او. اسپاردا برای بستن دروازه میان انسانها و شیاطین از طلسم خود (که نیمی از آن در اختیار دانته بوده و نیمی دیگر در دست ورجیل) و خون خویش استفاده کرد و خون یک زن کشیش را نیز مورد استفاده قرار داد؛ امری که آرکام از آن آگاهی داشته و به واسطه آسیبرساندن به دختر خویش، آن را عملی میکند. آرکام موفق میشود و به محض دگرگونی این برج، به دانته، ورجیل و مری آسیب میرساند. ورجیل به نقطهای نامشخص پرت میشود، اما مری و دانته نجات یافته و ادامه داستان را روایت میکنند.
مری به واسطه اسلحه قدرتمند خود از برج بالا میرود و دانته نیز به مسیر خود ادامه میدهد. آرکام اما به بخش انتهایی Temen-ni-gru رسیده و دروازه میان انسانها و شیاطین را میگشاید. وی به شمشیر اسپاردا دست مییابد و به یک موجود قدرتمند تبدیل میشود.
دانته به مری بر میخورد. او خواستار کنارهگیری دانته از یافتن آرکام است و آن را یک موضوع خانوادگی میپندارد؛ اما دانته خشمگین شده و از این حیث نبردی کوتاه شکل میگیرد. دانته پیروز میشود و مری نیز به وی اعتماد میکند؛ سپس اسلحه خود را به دانته میدهد و خواستار آزاد کردن پدر خویش میشود. دانته نیز این امر را قبول کرده و در جستجوی آرکام قدم برمیدارد. او به دروازه گشودهشده انتقال یافته و با ورود به دنیای شیاطین، به آرکام نزدیک میشود. آرکام به یک موجود بزرگ تبدیل شده است و تهدیدی بزرگ به شمار میآید. پس از گفتوگویی کوتاه و ایجاد درگیری، ورجیل نیز از راه میرسد و با همکاری برادر خود، نابودی این موجود را رقم میزند. دو برادر، آرکام را شکست داده و او را از دنیای شیاطین خارج میکنند. حال حفرهای بزرگ ایجاد میشود و شمشیر قدرتمند اسپاردا و طلسمهای دو برادر را به درون خود میبلعد. دو برادر به سوی حفره دویده و طلسمهای خود را به دست میگیرند.
در این حین، مری به بخش انتهایی برج میرسد و دروازه گشودهشده را مشاهده میکند. آرکام اما از دروازه خارج میشود و بر روی این برج سقوط مییابد؛ دروازهای که توسط خود او گشوده شد. حال مری در کنار آرکام بوده و نظارهگر پیکر ضعیف اوست. آرکام دیالوگهایی شرمآور به زبان میآورد؛ اما مری به او شلیک کرده و با گفتن خداحافظی، او را از بین میبرد.
حال درگیری دو برادر را شاهد هستیم؛ شمشیر اسپاردا در زمین فرو میرود، اما ورجیل سریعا آن را به دست میگیرد. ورجیل خواستار بازپسگرفتن گردنبند دانته است، اما دانته از این کار سر باز زده و این امر را قبول نمیکند. دانته در پی جلوگیری از برادر خود برمیآید و از این حیث مجاب میشود تا او را به قتل برساند. دو برادر به سوی یکدیگر حملهور میشوند، اما ورجیل زنده میماند. وی به نقطه انتهایی این بخش حرکت میکند و دانته نیز به سوی او میدود؛ اما ورجیل خود را به پایین پرت کرده و در دنیای شیاطین باقی میماند.
دانته شمشیر اسپاردا را به دست میگیرد و به دنیای انسانها بازمیگردد؛ شمشیری که سلاح اصلی او در نسخه ابتدایی سری است. او مری را مشاهده میکند و اسلحه قدرتمند او را به وی پس میدهد. دانته گریه میکند و مری را به تعجب وا میدارد. او انجام گریه را انکار کرده و وجود اشک بر روی چشمان خود را به باران نسبت میدهد. حال دانته دیالوگی جذاب به زبان میآورد: «شیاطین هرگز گریه نمیکنند.» مری دلیلی منطقی بر گریه شیطان بیان میکند و آن، از دست دادن عشق یک شیطان است؛ از این رو دانته نام مغازه خود را Devil May Cry انتخاب کرده و پایان داستان را رقم میزند.
نظرات (3)